نُعمان بن عَجلان
نعمان بن عجلان، در جواب ابيات عمر و بن العاص، داستان سقيفه، قصيده اي سروده که چند بيت از آن نقل مي شود:
وَ قُلتُم حَرامٌ نَصْبُ سَعـدٍ وَ نَصْبُکم ..... عَتيـقَ بنَ عُثمـانَ حَلالٌ اَبابَکــرٍ
وَ کانَ هَوانــاً في عَلِــي وَ اِنَّهُ ..... لاَ هلٌ لَهايا عَمـرْو مِنْ حَيث لا تَدري
وَصِيِّ النَّبي المُصطفــي وابْن عَمّهِ ..... و قاتِلِ فُرْســانِ الضَّلالَه و الکفْـرِ
فَلَوْلا اتقـاءُ اللهِ لَمْ تَذْهَبُوا بِهــا ..... وِلکـنَّ هذَا الخَيـْرَ أَجْمَـعُ لِلصَّـبر
شما گفتيد که نصب سعد (بن عُباده) به خلافت حرام است و نصب ابوبکر صحيح و حلال است.
خواسته ما علي(ع) بود. علي سزاوار اين کار بود، زيرا وصّي پيامبر(ص) و پسر عَمّ او بود؛ هم او که دلاوران گمراهي و کفر را کشته بود.
پس، اگر ترس از خدا نبود، هرگز صاحب اين امر نمي شديد، ليکن اين خير (اسلام) با صبر مناسب تر آمد.
امِّ مِسْطَحِ بنِ اُثاثَه
وي، در کنار قبر پيامبر(ص)، اين اشعار را خواند:
قَدْ کانَ بَعْدَک أَنباءٌ و هَنْبثـَه ..... لَو کنتَ شاهِدَها لَمْ تَکثُر الخُطبُ
اِنّا فَقَدْناک فَقْدَالأَرضِ و ابِلَها ..... فَاْختَلَّ قَوْمُک فَاشْهَدْهُمْ وَلا تَغِب
پس از تو، اي پيامبر، گفت وگوها و حوادثي مهم روي داد که، اگر تو زنده مي بودي، هرگز اين همه گرفتاري پيدا نمي شد.
همچون زميني که باران به آن نرسد و طراوت و حيات خود را از دست بدهد، تو از ميان ما رفتي و مردم فاسد و تباه شدند.
اي پيامبر، ايشان را بنگر و شاهد باش.
زني از بَني نجّار
چون کار بيعت با ابوبکر استوار شد، وي، از محلّ بيت المال، سهمي براي زنان مهاجر و انصار فرستاد. سهم زني از بَني عَديّ بن النَجّار را به زيد بن ثابت سپرد که به وي برساند.
زيد به نزد آن زن آمد و سهم او را تقديم کرد. زن پرسيد: اين چيست؟ زيد گفت: از سهامي است که ابوبکر براي زنان معين کرده است.
وي گفت: مي خواهيد دين مرا به وسيله رشوه از من بستانيد؟ به خدا سوگند، از او چيزي نخواهم پذيرفت. سپس آن سهميه را به ابوبکر باز گردانيد
دیدگاه کاربران